طلوع نزدیک است ،اگر بخواهیم....
این وبلاگ برای آشنایی با آقا و اهداف ایشان وتشکیل گروه مهدی یاوران میباشد.ان شاالله
این بخش از بحث شامل قسمت هایی میباشد که به اختصار به هریک میپردازیم. در ابتدا بر خود لازم میدانم این شبهه را که امام دوازدهم هنوز به دنیا نیامده است را با آوردن اسامی تعدادی از شاهدان در شب ولادت آن بزرگوار برطرف نموده و این امر که ایشان عمری طولانی دارند امری غیرطبیعیست نه غیرممکن که این امر غیرطبیعی با قدرت و حکمت الهی ممکن میشود. شيعه براي اثبات ولادت حضرت مهديعليه السلام، ادله فراواني اقامه نموده است؛ از جمله آنها گواهي افرادي است که در سخنان خود اشاره به حضور هنگام ولادت آن حضرت کردهاند. از جمله اين افراد ميتوان به موارد ذيل اشاره کرد: پس انسان هیچ ارزشی نخواهد داشت . . . . . امام رضا (ع) : «مامِنْ شَیْء اَثقَلَ فیِ المیزانِ مِنْ حُسْنِ الخُلقِ» هیچ چیز با ارزش تر از اخلاق نیکو نیست. عیون اخبار الرضا(ع)ج2ص37
1) امام حسن عسکري پدر بزرگوار حضرت
ايشان در روايات فراواني، به ولادت فرزند خود تصريح فرمودهاند. [1] .
2) حکيمه خاتون
حکيمه دختر امام جواد و عمه امام حسن عسکريعليه السلام، از زنان والا مقام نزد ائمهعليهم السلام بوده است وي به دستور مستقيم امام عسکريعليه السلام، در شب ولادت حضرت مهديعليه السلام حضور داشت و بخش فراواني از روايات ولادت حضرت مهديعليه السلام از سوي اين بانوي بزرگوار نقل شده است. (حکيمه خاتون) [2] .
شيخ صدوقرحمه الله يکي از روايات ايشان را اينگونه بيان کرده است: «حکيمه دختر امام جوادعليه السلام گويد: امام حسن عسکريعليه السلام مرا به نزد خود فرا خواند و فرمود: اي عمه! امشب افطار نزد ما باش که شب نيمه شعبان است و خداي تعالي امشب حجّت خود را - که حجّت او در روي زمين است - ظاهر سازد. گويد: گفتم: مادر او کيست؟ فرمود: نرجس، گفتم: فداي شما شوم اثري در او نيست، فرمود: همين است که به تو ميگويم - گويد: آمدم و چون سلام کردم و نشستم، نرجس آمد کفش مرا بر دارد و گفت: اي بانوي من و بانوي خاندانم حالتان چطور است؟
گفتم: تو بانوي من و بانوي خاندان من هستي، گويد: از کلام من ناخرسند شد و گفت: اي عمه جان! اين چه فرمايشي است؟ گويد: بدو گفتم: اي دختر جان! خداي تعالي امشب به تو فرزندي عطا فرمايد که در دنيا و آخرت آقا است. گويد: نرجس خجالت کشيد و حياء نمود.
و چون از نماز عشا فارغ شدم، افطار کردم و در بستر خود قرار گرفته و خوابيدم. در دل شب براي اداي نماز برخاستم و آن را به جاي آوردم؛ در حالي که نرجس خوابيده بود و رخدادي براي وي نبود. سپس براي تعقيبات نشستم و پس از آن نيز دراز کشيدم و هراسان بيدار شدم. او همچنان خواب بود، پس برخاست و نماز گزارد و خوابيد.
حکيمه گويد: بيرون آمدم و در جستوجوي فجر به آسمان نگريستم و ديدم فجر اوّل دميده است و او در خواب است. شک بر دلم عارض گرديد، ناگاه ابومحمدعليه السلام از محل خود فرياد زد: اي عمه! شتاب مکن که اينجا کار نزديک شده است. گويد: نشستم و به قرائت سوره «الم سجده» و سوره «يس» پرداختم. در اين ميان او هراسان بيدار شد و من به نزد او پريدم و بدو گفتم: اسم اللّه بر تو باد آيا چيزي را احساس ميکني؟ گفت: اي عمه! آري. گفتم: خودت را جمع کن و دلت را استوار دار که همان است که با تو گفتم، حکيمه گويد: مرا و نرجس را ضعفي فرا گرفت و به آواز سرورم به خود آمدم و جامه را از روي او برداشتم و ناگهان سرور خود را ديدم که در حال سجده است و مواضع سجودش بر زمين است. او را در آغوش گرفتم، ديدم پاک و نظيف است. ابومحمدعليه السلام فرياد بر آورد کهاي عمه! فرزندم را به نزد من آور! او را نزد وي بردم و او دو کف دستش را گشود و فرزند را در ميان آن قرار داد و دو پاي او را به سينه خود نهاد. پس زبانش را در دهان او گذاشت و دستش را بر چشمان و گوش و مفاصل وي کشيد. سپس فرمود: اي فرزندم! سخن گوي: گفت: «اَشْهَدُ اَنْ لا اِلهَ اِلاَّ اللّه وَحْدَهُ لاشَرِيکَ لَهُ وَ اَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللّهِصلي الله عليه وآله». سپس درود بر اميرالمؤمنين و ائمهعليهم السلام فرستاد تا آنکه بر پدرش رسيد و زبان در کشيد». [3] .
3) نسيم و ماريه
ايشان دو تن از خدمتگزاران بيت شريف امامت بودهاند و از روايات استفاده ميشود که آنان در شب ولادت در خانه امام عسکريعليه السلام حضور داشتهاند.
شيخ طوسيرحمه الله و شيخ صدوقرحمه الله با ذکر سند مينويسند: «نسيم و ماريه گويند: چون صاحب الزّمان از رحم مادر به دنيا آمد، دو زانو بر زمين نهاد و دو انگشت سبابه را به جانب آسمان بلند کرد. آن گاه عطسه کرد و فرمود: «اَلْحَمْدُللهِ رَبِّ العالَمينَ وَ صَلَي اللَّهُ عَلي مُحَمِّدٍ وَ آلِهِ، ستمکاران پنداشتهاند که حجّت خدا از ميان رفته است، اگر براي ما اذن در کلام بود شک زايل ميگرديد». [4] .
پی نوشت ها:
[1] ر.ک: الکافي، ج 1، ص 332، ح 12؛ کتاب الغيبة، ص 234، ح 203؛ کمالالدين و تمام النعمة، ج 2، ص 524، ح 4، ص 431، ح 8.
[2] ر.ک: الکافي، ج 1، ص 330، ح 3؛ روضةالواعظين، ص 257؛ الخرائج والجرائح، ج 1، ص 455؛ اثبات الوصية، ص 272.
[3] کمالالدين، ج 2، باب 42، ح 1؛ همچنين ر.ک: کتاب الغيبة، ص 238؛ کشفالغمة، ج 2، ص 449.
[4] کتاب الغيبة، ص 244، ح 211؛ کمالالدين، ج 2، باب 42، ح 5؛ همچنين ر.ک: الخرائج والجرايح، ج 10، ص 457، ح
اگر زن یا مرد دارای ( اخلاق) باشند پس مساوی هستند با عدد یک =1
اگر دارای (زیبایی) هم باشند پس یک صفر جلوی عدد یک میگذاریم =10
اگر (پول) هم داشته باشند دوتا صفر جلوی عدد یک میگذاریم =100
اگر دارای (اصل و نصب) هم باشند پس سه تا صفر جلوی عدد یک میگذاریم=1000
ولی اگر زمانی عدد یک رفت (اخلاق) چیزی به جز صفر باقی نمی ماند و صفر هم به تنهایی هیچ نیست
.
نتیجه : اگر اخلاق نباشد انسان خدای ثروت و اصل و نسب و زیبایی هم باشد هیچ نیست
By Ashoora.ir & Night Skin