طلوع نزدیک است ،اگر بخواهیم....

این وبلاگ برای آشنایی با آقا و اهداف ایشان وتشکیل گروه مهدی یاوران میباشد.ان شاالله

این بخش از بحث شامل قسمت هایی میباشد که به اختصار به هریک میپردازیم. 

   پرچم‏ هاي سياه از خراسان
 
در فرهنگ مهدويّت از وجود «پرچم‏هاي سياه از خراسان» به عنوان نشانه ظهور ياد شده و درباره آن رواياتي چند از معصومين‏عليهم السلام نقل شده است. مضمون اين روايات آن است که پيش از ظهور امام مهدي‏عليه السلام در منطقه خراسان (خراسان قديم، شامل: قسمت‏هاي زيادي از ايران، افغانستان، ترکمنستان، تاجيکستان و ازبکستان) انقلابي برپا مي‏شود و مردم در حالي که پرچم‏هاي سياه را به اهتزاز در آورده‏اند، به حرکت در مي‏آيند. [1] .
پديدار شدن اين نشانه ظاهراً در آستانه ظهور و يا اندکي پيش از آن خواهد بود؛ به گونه‏اي که حضرت مهدي‏عليه السلام آنان را به سوي خويش فرا مي‏خواند.
امام باقرعليه السلام مي‏فرمايد: «تَنْزِلُ الرّاياتُ السُّودُ حَتّي تَخْرُجَ مِنْ خُراسان اِلَي الکُوفَةِ فَاِذا ظَهَرَ المَهْدِيُ‏عليه السلام بَعَثَ اِلَيهِ بِالبَيْعَةِ» [2] ؛ «پرچم‏هاي سياهي از خراسان بيرون مي‏آيد و به جانب کوفه به حرکت در مي‏آيند. پس چون مهدي‏عليه السلام ظاهر شود، اينان کسي را جهت بيعت نزد آن حضرت مي‏فرستند».
به غير از اين روايت، احاديث ديگري نيز وجود دارد که نشان مي‏دهد خروج پرچم‏هاي سياه از خراسان، قيامي است که در آينده و در آستانه ظهور برپا مي‏شود. در حقيقت، برخي از ياران حضرت مهدي‏عليه السلام همراه آن پرچم‏هاي سياه خواهند بود. [3] .
رسول خداصلي الله عليه وآله فرموده است: «اِذَا رَأيْتُمُ الرّاياتِ السُّودَ قَد اَقْبَلَتْ مِنْ خُراسانَ فَأتُوها وَلَو حَبْواً عَلَي الثَّلْجِ فَاِنّ فيها خَليفَةَ المَهْدِيّ»؛ [4] .
برخي احتمال داده‏اند: منظور از خروج پرچم‏هاي سياه از خراسان، همان قيام ابومسلم خراساني (در سال 140ه .ق) عليه حاکميت هزار ماهه بني‏اميه است. [5] که به از هم گسستن حکومت بني‏اميه و روي کارآمدن بني‏عباس انجاميد! مستند اينان، روايت زکار از امام صادق‏عليه السلام و بعضي قراين و مؤيدات تاريخي است.
در اين روايت، با اشاره به نام و مشخصات ابومسلم خراساني، از وي به عنوان صاحب پرچم‏هاي سياه، ياد شده است. [6] .
اين احتمال درست نيست؛ زيرا روايت زکار - که مهم‏ترين مستند و دليل آن به شمار مي‏رود - از نظر سند ضعيف و غيرقابل اعتماد است. افزون بر اين، تطبيق اين نشانه بر شورش ابومسلم خراساني، در پيش از يک قرن قبل از تولد امام مهدي‏عليه السلام و نشانه ظهور دانستن آن، بسيار بعيد است!
اين نکته نيز در خور توجه است که حاکمان بني‏عباس، تلاش مي‏کردند، قدرت را از دست بني‏اميه بگيرند؛ از اين رو «نفس زکيّه» را مهدي معرفي مي‏کردند! و از جانب ديگر مي‏خواستند شورش ابومسلم خراساني را در راستاي قيام مهدي‏عليه السلام و نشانه ظهور وي قلمداد کنند! بر اين اساس، بعيد نيست حاکمان بني‏عباس، به دلخواه خويش، در اين روايات دست برده و آنها را با خود تطبيق کرده باشند. [7] .

پی نوشت ها:
[1] ر.ک: کتاب الغيبة، ص 452.
[2] کتاب الغيبة، ص 453، ح 457.
[3] اربلي، کشف‏الغمة، ج 2، ص 472.
[4] همچنين ر.ک: مسند احمد، ج 5، ص 277؛ تحفةالاحوذي، ج 6، ص 451؛ کنزالعمال، ج 11، ص 160، ح 31033؛ کتاب الفتن، ص 188.
[5] ر.ک: تاريخ غيبت کبري، ص 458.
[6] الغيبة، ص 125.
[7] چشم به راه مهدي‏عليه السلام ، ص 296.
 

نوشته شده در یک شنبه 26 خرداد 1392ساعت 10:10 توسط انصارالمهدی| |

در ابتدا بر خود لازم میدانم این شبهه را که امام دوازدهم هنوز به دنیا نیامده است را با آوردن اسامی تعدادی از شاهدان در شب ولادت آن بزرگوار برطرف نموده و این امر که ایشان عمری طولانی دارند امری غیرطبیعیست نه غیرممکن که این امر غیرطبیعی با قدرت و حکمت الهی ممکن میشود.

شيعه براي اثبات ولادت حضرت مهدي‏عليه السلام، ادله فراواني اقامه نموده است؛ از جمله آنها گواهي افرادي است که در سخنان خود اشاره به حضور هنگام ولادت آن حضرت کرده‏اند. از جمله اين افراد مي‏توان به موارد ذيل اشاره کرد:
1) امام حسن عسکري‏ پدر بزرگوار حضرت
ايشان در روايات فراواني، به ولادت فرزند خود تصريح فرموده‏اند. [1] .

2) حکيمه خاتون
حکيمه دختر امام جواد و عمه امام حسن عسکري‏عليه السلام، از زنان والا مقام نزد ائمه‏عليهم السلام بوده است وي به دستور مستقيم امام عسکري‏عليه السلام، در شب ولادت حضرت مهدي‏عليه السلام حضور داشت و بخش فراواني از روايات ولادت حضرت مهدي‏عليه السلام از سوي اين بانوي بزرگوار نقل شده است. (حکيمه خاتون) [2] .
شيخ صدوق‏رحمه الله يکي از روايات ايشان را اينگونه بيان کرده است: «حکيمه دختر امام جوادعليه السلام گويد: امام حسن عسکري‏عليه السلام مرا به نزد خود فرا خواند و فرمود: اي عمه! امشب افطار نزد ما باش که شب نيمه شعبان است و خداي تعالي امشب حجّت خود را - که حجّت او در روي زمين است - ظاهر سازد. گويد: گفتم: مادر او کيست؟ فرمود: نرجس، گفتم: فداي شما شوم اثري در او نيست، فرمود: همين است که به تو مي‏گويم - گويد: آمدم و چون سلام کردم و نشستم، نرجس آمد کفش مرا بر دارد و گفت: اي بانوي من و بانوي خاندانم حالتان چطور است؟
گفتم: تو بانوي من و بانوي خاندان من هستي، گويد: از کلام من ناخرسند شد و گفت: اي عمه جان! اين چه فرمايشي است؟ گويد: بدو گفتم: اي دختر جان! خداي تعالي امشب به تو فرزندي عطا فرمايد که در دنيا و آخرت آقا است. گويد: نرجس خجالت کشيد و حياء نمود.
و چون از نماز عشا فارغ شدم، افطار کردم و در بستر خود قرار گرفته و خوابيدم. در دل شب براي اداي نماز برخاستم و آن را به جاي آوردم؛ در حالي که نرجس خوابيده بود و رخدادي براي وي نبود. سپس براي تعقيبات نشستم و پس از آن نيز دراز کشيدم و هراسان بيدار شدم. او همچنان خواب بود، پس برخاست و نماز گزارد و خوابيد.
حکيمه گويد: بيرون آمدم و در جست‏وجوي فجر به آسمان نگريستم و ديدم فجر اوّل دميده است و او در خواب است. شک بر دلم عارض گرديد، ناگاه ابومحمدعليه السلام از محل خود فرياد زد: اي عمه! شتاب مکن که اينجا کار نزديک شده است. گويد: نشستم و به قرائت سوره «الم سجده» و سوره «يس» پرداختم. در اين ميان او هراسان بيدار شد و من به نزد او پريدم و بدو گفتم: اسم اللّه بر تو باد آيا چيزي را احساس مي‏کني؟ گفت: اي عمه! آري. گفتم: خودت را جمع کن و دلت را استوار دار که همان است که با تو گفتم، حکيمه گويد: مرا و نرجس را ضعفي فرا گرفت و به آواز سرورم به خود آمدم و جامه را از روي او برداشتم و ناگهان سرور خود را ديدم که در حال سجده است و مواضع سجودش بر زمين است. او را در آغوش گرفتم، ديدم پاک و نظيف است. ابومحمدعليه السلام فرياد بر آورد که‏اي عمه! فرزندم را به نزد من آور! او را نزد وي بردم و او دو کف دستش را گشود و فرزند را در ميان آن قرار داد و دو پاي او را به سينه خود نهاد. پس زبانش را در دهان او گذاشت و دستش را بر چشمان و گوش و مفاصل وي کشيد. سپس فرمود: اي فرزندم! سخن گوي: گفت: «اَشْهَدُ اَنْ لا اِلهَ اِلاَّ اللّه وَحْدَهُ لاشَرِيکَ لَهُ وَ اَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللّهِ‏صلي الله عليه وآله». سپس درود بر اميرالمؤمنين و ائمه‏عليهم السلام فرستاد تا آنکه بر پدرش رسيد و زبان در کشيد». [3] .

3) نسيم و ماريه
ايشان دو تن از خدمتگزاران بيت شريف امامت بوده‏اند و از روايات استفاده مي‏شود که آنان در شب ولادت در خانه امام عسکري‏عليه السلام حضور داشته‏اند.
شيخ طوسي‏رحمه الله و شيخ صدوق‏رحمه الله با ذکر سند مي‏نويسند: «نسيم و ماريه گويند: چون صاحب الزّمان از رحم مادر به دنيا آمد، دو زانو بر زمين نهاد و دو انگشت سبابه را به جانب آسمان بلند کرد. آن گاه عطسه کرد و فرمود: «اَلْحَمْدُللهِ رَبِّ العالَمينَ وَ صَلَي اللَّهُ عَلي مُحَمِّدٍ وَ آلِهِ، ستمکاران پنداشته‏اند که حجّت خدا از ميان رفته است، اگر براي ما اذن در کلام بود شک زايل مي‏گرديد». [4] .

پی نوشت ها:
[1] ر.ک: الکافي، ج 1، ص 332، ح 12؛ کتاب الغيبة، ص 234، ح 203؛ کمال‏الدين و تمام النعمة، ج 2، ص 524، ح 4، ص 431، ح 8.
[2] ر.ک: الکافي، ج 1، ص 330، ح 3؛ روضةالواعظين، ص 257؛ الخرائج والجرائح، ج 1، ص 455؛ اثبات الوصية، ص 272.
[3] کمال‏الدين، ج 2، باب 42، ح 1؛ همچنين ر.ک: کتاب الغيبة، ص 238؛ کشف‏الغمة، ج 2، ص 449.
[4] کتاب الغيبة، ص 244، ح 211؛ کمال‏الدين، ج 2، باب 42، ح 5؛ همچنين ر.ک: الخرائج والجرايح، ج 10، ص 457، ح
 


نوشته شده در دو شنبه 20 خرداد 1392ساعت 12:17 توسط انصارالمهدی| |

 روزی از دانشمندی ریاضیدان نظرش را درباره زن و مرد پرسیدند...جواب داد

اگر زن یا مرد دارای ( اخلاق) باشند پس مساوی هستند با عدد یک =1
اگر دارای (زیبایی) هم باشند پس یک صفر جلوی عدد یک میگذاریم =10
اگر (پول) هم داشته باشند دوتا صفر جلوی عدد یک میگذاریم =100
اگر دارای (اصل و نصب) هم باشند پس سه تا صفر جلوی عدد یک میگذاریم=1000
                                        
ولی اگر زمانی عدد یک رفت (اخلاق) چیزی به جز صفر باقی نمی ماند و صفر هم به تنهایی هیچ نیست

پس  انسان هیچ ارزشی نخواهد داشت
.

.

.

.

.

.
نتیجه : اگر اخلاق نباشد انسان خدای ثروت و اصل و نسب و زیبایی هم باشد هیچ نیست

 

 

امام رضا (ع) :        «مامِنْ شَیْء اَثقَلَ فیِ المیزانِ مِنْ حُسْنِ الخُلقِ»

                               هیچ چیز با ارزش تر از اخلاق نیکو نیست.

                                                                          عیون اخبار الرضا(ع)ج2ص37

 


نوشته شده در سه شنبه 14 خرداد 1392ساعت 19:54 توسط انصارالمهدی| |

صفحه قبل 1 2 صفحه بعد
مرجع دریافت قالبها و ابزارهای مذهبی
By Ashoora.ir & Night Skin